گابریل گارسیا مارکز - برنده جایزه نوبل ادبیات - بسیار سختگیر است و سلیقهاش طوری است که به هر کارگردانی اجازه نمیدهد به متن او نزدیک شود. اما او سرانجام رضایت داد تا برای اولینبار در هالیوود، فیلمی براساس نسخه انگلیسی رمان مشهورش - «عشق سالهای وبا» - با ترجمه گراسمن ساخته شود.
مارکز شرطهایی را هم برای قبول این قرارداد که 2میلیون دلار بابت آن گرفته، تعیین کرده است. مارکز در یکی از بندهای قراردادش شرط کرده است که تهیهکننده آمریکایی باید رضایت شکیرا - ستاره موسیقی پاپ آمریکای لاتین و برنده 10 جایزه گرمی - را برای ساخت موسیقی و آواز این فیلم جلب کند. شکیرا هم که طرفدار پر و پا قرص داستانهای هموطناش – عمو گابو – است، با کمال میل قبول کرده که به هالیوود برود.
در این میان «مایک نیوول» - کارگردان خوشسابقه انگلیسی - بعد از سالها رفت و آمد موفق شد با پرداخت 2میلیون دلار حقکپیرایت، امتیاز ساخت این اثر را از مارکز بخرد. او با 3 سال دوندگی توانست رضایتخاطر مارکز را برای این فیلم جلب کند و این اتفاق را جزو معجزات زندگیاش میداند.
«مایک نیوول» درباره اقتباس سینماییاش میگوید: «استفاده از این اثر ادبی برای یک اقتباس سینمایی، مثل جوشانیده شدن در بین تمام استعارات جادوییای بود که در هر صفحه از کتاب دمیده شدهاند. ساختار به هم تنیده رمان مارکز آنقدر غنی است که اگر قرار بود تمام آن کتاب را به فیلم تبدیل کنم، هرگز راهی برای خروج از امواج بیپایان طرح و رنگش نمییافتم».
خود استیندروف - تهیهکننده اثر - درباره چگونگی راضی شدن مارکز میگوید: «ما گفتوگوی کوتاهی با هم داشتیم، بهوسیله مترجم البته. من به مارکز گفتم که اگر امتیاز ساخت این فیلم را به من ندهد، مثل فلورنتینو ول کن ماجرا نیستم؛ آنقدر گیر میدهم تا به آن چیزی که میخواهم برسم». اشاره استیندروف به شخصیت اصلی رمان «عشق سالهای وبا»ست که چیزی در حدود نیم قرن دست از خواستهاش نکشید و رؤیایش را فراموش نکرد.
مارکز در تمام این سالها، برخلاف بسیاری از نویسندگان هرگز حاضر نشد امتیاز ساخت فیلمهایش را به هالیوود واگذار کند. برای همین یک بار به ویراستارش گفته بود مطمئنم اینها از درک داستانهای من عاجز هستند و دست آخر یک چیزی شبیه «بتمن» از دل این قصهها درمیآورند؛ هر چند که مارکز تا قبل از این درخواست، 2بار حق برداشت سینمایی از آثارش را واگذار کرده بود که فقط یکی از آنها جنبه تجاری داشت. اولین آنها امتیاز ساخت رمان «از عشق و دیگر شیاطین» بود که آن را به شکل رایگان به یک کارگردان ناآشنای کاستاریکایی اهدا کرد؛ کارگردانی که در یک کارگاه آموزشی داستان با او آشنا شده بود. مورد دوم اقتباس سال 1987 فرانچسکو رزی - کارگردان ایتالیایی - از رمان «گزارش یک مرگ» بود.
به هر حال با اهدای امتیاز ساخت رمان «عشق سالهای وبا» به یک تهیهکننده هالیوودی، عدهای معتقدند که مارکز در نهایت در برابر وسوسههای همیشگی هالیوود سر تسلیم فرود آورده است. اما او با وجود پذیرش پیشنهاد استیندروف، همه دعاهای خیرش را بدرقه راه کارگردان و تهیهکنندگان این فیلم نکرد. او در طی 4ماهی که صرف ساختن این فیلم شد، حتی یک بار هم سر صحنه فیلم حاضر نشد و با عوامل آن دیدار نکرد؛ در حالی که فیلمبرداری در زادگاه او یعنی شهر کارتاگِنا به انجام رسیده بود؛ شهری که مارکز علاوه برداشتن خانه شخصی در آن، خویشاوندان بسیاری نیز در آنجا دارد.
نکته جالب این فیلم، حضور بازیگران هالیوودی است. نیوول روزهای زیادی را به گرفتن تست بازیگری و مذاکره با بازیگرانی همچون آنتونیو باندراس، جانی دپ، ناتالی پورتمن و آنجلینا جولی گذراند و با بازیگرانی همچون سلما هایک، جنیفر لوپز، خاویر بادرام، جیوونو مزوگنیرو هم در مرحله بعد وارد مذاکره شد؛ بهطوری که خاویر بادرم - بازیگر صاحبسبک که با فیلم «دریای درون» درخشید – هم در این فیلم ظاهر شده است.
اسکات استیندروف تا امروز 50 میلیون دلار برای ساخت این اثر پیشبینی کرده است. او میگوید: «قطعا اگر قرار بود این اثر در اسپانیا ساخته شود، میشد تنها با 5 میلیون دلار همه چیز را جمع و جور کرد». کارگردان 44 ساله و تهیهکننده جوان و خوش اقبال «عشق سالهای وبا» امیدوارند بتوانند این فیلم را به صدر پرفروشترینها برسانند و این فیلم حداقل به اندازه فیلمهایی همچون «شهر خدا» و «خاطرات موتورسیکلتسوار» بتواند با اقبال روبهرو شود.
عشق سالهای وبا، داستان عشق مردی به نام فلورنتینو آریساست که 50 سال صبر میکند تا به عشق خود - فرمینا دسا - برسد. داستان در دهههای اول قرن بیستم میگذرد. این رمان که در سال 1985 منتشر شده است، در حال حاضر جزو 100 اثر پرفروش قرن محسوب میشود و به فارسی نیز ترجمه شده است. فیلمنامه این فیلم را رونالد هاروود - فیلمنامهنویس معروف هالیوود- نوشته است.
این داستان بلند نخستین بار در سال 1985 میلادی منتشر شد و عموما بعد از رمان «صد سال تنهایی»، دومین اثر برجسته و معروف مارکز به شمار میرود.
بهرغم شهرت داستانهای این نویسنده کلمبیایی، پیش از این هیچیک از آثار وی در هالیوود بازسازی نشده بود. اسکات استیندروف - تهیهکننده عشق سالهای وبا- ابراز امیدواری کرده باز هم بتواند با مارکز همکاری کند.
وی در مراسم اولین اکران فیلم گفت که دلش میخواسته فیلم به زبان انگلیسی ساخته شود تا مخاطبان انگلیسی زبان با فرهنگ کلمبیا و آمریکای لاتین آشنا شوند.
عشق سالهای وبا اولین اقتباس مایک نیوول (کارگردان) از داستانی از آمریکای لاتین به شمار میرود. وی آثار شناخته شده و پرفروشی همچون «4 عروسی و یک مراسم عزا» و «هری پاتر و جام آتش» را نیز در کارنامه خود دارد.
خاویر باردم در نقش اصلی عالی است اما فیلم به شکلی چشمبسته و بدون اینکه در آن جرقهای زده شود، پیش میرود؛ انگار گروهی آدم باهوش و نیازمند کمی شانس فیلم را ساختهاند و این شانس نصیب آنها نشده است. عشق سالهای وبا رمانی است که دیالوگ زیاد ندارد و سرشار از جزئیات مشاهدهای است؛ 2 ویژگیای که همیشه کار را برای یک فیلمنامهنویس سخت میکند.
باردم در نقش فلورنتینو آریزا ظاهر میشود؛ یک شاعر گرفتار غم فراق و متصدی تلگراف که با نگاه اول عاشق دختری به نام فرمینا دسا (جوانا متزوجورنو) میشود. این ارتباط سرانجامی ندارد و فرمینا با دکتر اوربینوی آموزش دیده در پاریس (بنجامین برات) و شایستهترین مرد مجرد شهری در شمال کلمبیا ازدواج میکند. آریزا که روزبهروز ثروتمندتر میشود، قسم میخورد دل خود را صاف نگه دارد و امیدوار است روزی به فرمینا برسد؛ انتظاری که حدود نیم قرن و در فاصله سالهای 9781 تا اوایل دهه 0391 طول میکشد و در این مدت حوادث بسیار روی میدهد.
دلیلی اصلی برای دیدن فیلم عشق سالهای وبا باردم است. او برای به تصویر کشیدن این نقش دلچسب هر کاری از دستش برمیآید، انجام میدهد؛ هر چند بخش جذاب رمان مارکز جای خود را به نگاهی آراستهتر - و به شکلی غریب خنثی- نسبت به قهرمان داستان و رفتار او داده است اما باردم به خوبی به جزئیات نقش خود - بهخصوص در شخصیتپردازی آریزا در دوره سالخوردگی - توجه دارد. گروهی از بازیگران مطرح در سطح بینالمللی نیز حضوری کوتاه در فیلم دارند؛ از جمله لیو شرایبر
- بازیگر آمریکایی - در نقش دوست و مربی آریزا و فرناندا مونتهنگرو - بازیگر بزرگ برزیلی فیلمهای «ایستگاه مرکزی» و «خانه شن» - که نقش مادر آریزا را بازی میکند. مایک نیوول - کارگردان - و میک اودسلی
- تدوینگر - به فیلم ریتمی تند دادهاند که برخلاف بافت اصلی و جاذبه رمان مارکز است.
خود مارکز درباره چگونگی نوشته شدن عشق سالهای وبا میگوید: «سالها پیش در مکزیک داستانی در یک روزنامه خواندم، درباره 2 آمریکایی سالخورده؛ مرد و زنی که هر سال در آکو پولکو با هم دیدار میکردند و همیشه هم به یک هتل میرفتند و همان رستوران و همان برنامهای را اجرا میکردند که 40 سال بود اجرا کرده بودند. هر دو تقریبا 08 ساله بودند و باز همچنان هرسال میآمدند و کارهایشان را تکرار میکردند. تا روزی که سوار قایقی میشوند و قایقران به قصد ربودن پولشان آنها را با پارو به قتل میرساند. پس از مرگشان بود که قصه عشقشان آشکار شد. سخت شیفتهشان شده بودم. من همیشه به فکر نوشتن داستان پدر و مادرم بودم اما نمیدانستم چگونه باید بنویسماش تا روزی و در یکی از آن لحظات کاملا درکناشدنی آفرینش ادبی، هر دو داستان با هم به ذهنم آمدند و من که عشق جوانی را از پدر و مادرم در اختیار داشتم، عشق پیری را هم از ماجرای این زوج سالخورده برداشتم».